عکس های فوق العاده زیبا از پاییز
هزار رنگ کانادا



ادامه مطلب...
تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین



بز كوهی سایگا
سایگا توسط IUCN جزو حیوانات در حال انقراض طبقه بندی شد. امروزه تخمین زده می‌شود كه مجموعاً 50.000 سایگا وجود داشته باشند، كه در كالمیكیا، سه منطقه در قزاقستان و در دو منطقه قرنطینه شده در مغولستان زندگی می‌كنند.



ادامه مطلب...
تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

love_2020.jpg

love_2015.jpg




تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

رانندگی با اتومبیل در آفریقا با مناطق دیگر جهان تفاوت دارد. البته خطراتی که رانندگان در جاده با آن روبرو می شوند نیز متفاوت است. این خطرها بدون شک در بسیاری اوقات ترسناک، پرخطر و کشنده هستند.

 

 































تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

غذاهائی که مو را سیاه می کنند
آیا می دانید سرعت سفید شدن مو در سیگاری ها،چهار برابر افراد غیر سیگاری است؟
تجربیات نشان می دهد کمبود فلزاتی همچون منگنز ، روی ، تیتانیوم ، آهن و مس از عوامل اصلی در سفید شدن وشکنندگی موهابه حساب می آیند.طبق نظر متخصصان تغذیه ، افراد که دچار سفیدی مو هستند باید میوه هائی همچون سیب،گلابی،هلو و همۀ میوه هائی که سرشار از فلزات گوناگون خصوصا فلز منگنز هستند و نیز مصرف سبزیجاتی همچون سیر ، پیاز ، موسیر و تره که دارای منگنز هستند را در برنامۀ غذائی خود بگنجانند.
مصرف مواد غذائی حاوی مس و منگنز در جلوگیری از سفیدی مو بسیار مؤثر است.یافته های موجود نشان می دهد در میان داروهای گیاهی ، جوشاندۀ سبوس گندم ، مصرف سنبل الطیب،خوردن روزانه ۱ قاشق مربا خوری از مخلوط پودر سبوس برنج و شکر یا نبات سائیده شده و قرار دادن نان جو در دستور رژیم غذائی نیز در حفظ رنگ مو و کاهش موهای سفید مؤثر است.
مس نیز از جمله عناصری است که می تواند بر پوست و مو تاثیر بگذارد و حتی از سفید شدن مو هم جلوگیری می کند.خوراکی هائی همچون نخودفرنگی ،قارچ ، آجیل ، لوبیا ،عدس ، گوجه فرنگی ، موز ، آلو ، سویا و سیب زمینی از جمله غذاهائی هستند که مقدار قابل توجهی مس را در خود جای داده اند.
فقط پیری مو را سفید نمی کندکمبود ویتامین B12،بیماری تیروئید،سیگار کشیدن(سرعت سفید شدن مو در سیگاری ها،چهار برابر افراد غیر سیگاری است)،کم خونی،رژیم های سخت و طولانی مدت،عوامل ارثی،بیماری ها و افزایش گلبولهای سفید خون نیز باعث سفیدی زود هنگام و بیش از حد موها می شود.




تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

هانیه سعیدی مقدم دختر 8 ساله‌ای که چند ماهی است وسایلی از قبیل سکه، قاشق و بشقاب بدون استفاده از هیچ ماده چسبنده ای به صورتش می چسبد.
هنوز علت چسبندگی اشیاء مذکور به صورت این دختر متولد قزوین مشخص نشده است.

 

> www.Kocholo.org سايت كوچولو

> www.Kocholo.org سايت كوچولو

> www.Kocholo.org سايت كوچولو

> www.Kocholo.org سايت كوچولو




تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

 




تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین
































تاریخ: 7 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین


 

دامه الیزابت روزموند تیلور 27 فوریه سال 1932 در همستد،یکی از مناطق ثروتمند شمال غرب لندن بدنیا آمد. او دومین فرزند فرانسیس لن تیلور ” 1968 – 1897 ” و سارا ویولا بارمود ” 1994 – 1895 ” بود که اصلیت هر دو آمریکایی و متولد شهر آرکانزاس از ایالت کانزاس بودند. پدرش یک دلال در زمینه هنری و مادرش تا قبل از ازدواج با پدرش به حرفه بازیگری تئاتر مشغول بود. سه سال بیشتر نداشت که پدر و مادرش جهت آموختن باله او را نزد یک استاد باله فرستادند تا اینکه در سال 1939 یعنی دو سال قبل از شروع جنگ جهانی دوم،پدر و مادر الیزابت تصمیم گرفتند به آمریکا برگردند. 18 سپتامبر سال 1941 قرارداد 6 ماهه ای با شرکت یونیورسال بست که جهت نقش آفرینی کوتاهش در فیلم های تولید یونیورسال هفته ای 100 دلار به عنوان دستمزد به او پرداخت شود. الیزابت از بازی در فیلم لسلی به خانه برمی گردد پله های ترقی و شهرت را یکی پس از دیگری در مدت زمان کوتاهی طی کرد تا اینکه در سال 1959 بخاطر بازی در فیلم باترفیلد 8 و در سال 1966 برای بازی در فیلم چه کسی از ویرجینیا وولف می ترسد برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر زن شد. الیزابت تیلور در طول زندگی 8 بار ازدواج کرد که تنها در یک مورد به مرگ همسر و در باقی موارد بخاطر نداشتن تفاهم به طلاق منجر شد.
 

کنراد هلیتون 1951 ژانویه 29  الی 1950 می 6

 

مایکل ویدینگ 1957 ژانویه 26 الی 1952 فوریه 21

 

مایکل تاد 1958 مارس 22 الی 1957 فوریه 2

 

ادی فیشر 1964 مارس 6 الی 1959 می 12

 

ریچارد بارتون بار اول  1974 ژوئن 24 الی 1964 مارس 15  بار دوم 1976 جولای 29 الی 1975 اکتبر 10

 

جان وارنر 1982 7 نوامبر الی 1976 دسامبر 4

 

لاری فورتنسکی 1996 اکتبر 31 الی 1991 اکتبر 6




تاریخ: 7 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین


 

 


 


 


 


 


 


 


 




تاریخ: 7 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

کرایگ هایپر؛ نویسنده، محقق، مقاله نویس، مجری رادیو و تلویزیون و یک سخنران حرفه ای است. در 25 سال گذشته، او با کارهایش به عنوان یک کارشناس حرفه ای موفقیت در حوزه های شخصی و اجتماعی معرفی شده. هاپیر یک سایت هم درباره سخنرانی موثر دارد که در آن نوشته:

«من خواسته ام بخش های مهم کتاب های کمکی که تا به حال خوانده ام و تجربه هایی که در زندگی ام داشته ام را به صورت 40 نکته کلیدی فشرده کنم و در اختیار دیگران بگذارم تا در هر زمان بتوانند آن را بخوانند. مطمئنا کتاب هایی که در سطح جهانی فروخته می شوند و درباره خودیاری هستند ممکن است برای بعضی ها قابل استفاده باشند ولی من مایلم چیزی بنویسم که برای همه مفید واقع شود.آ» حالا این شما و این هم 40 توصیه کرایگ هایپر. بخوانید و قضاوت کنید.

--------------------------------------------------

 1) فرصت هایی را می بینند و پیدا می کنند که دیگران آنها را نمی بینند.

 2) از مشکلات درس می گیرند، در حالی که دیگران فقط مشکلات را می بینند.

 3) روی راه حل ها تمرکز می کنند.

 4) هوشیارانه و روشمندانه موفقیت شان را می سازند، در زمانی که دیگران آرزو می کنند موفقیت به سراغ شان آید.

 5) مثل بقیه ترس هایی دارند ولی اجازه نمی دهند ترس آنها را کنترل و محدود کند.

 6) سوالات درستی از خود می پرسند. سوال هایی که آنها را در مسیر مثبت ذهنی و روحی قرار می دهد.

 7) به ندرت از چیزی شکایت می کنند و انرژی شان را به خاطر آن از دست نمی دهند. همه چیزی که شکایت کردن باعث آن است فقط قرار دادن فرد در مسیر منفی بافی و بی ثمر بودن است.

 8) سرزنش نمی کنند (واقعا فایده اش چیست؟) آنها مسوولیت کارهایشان و نتایج کارهایشان را تماما به عهده می گیرند.

 9) وقتی ناچارند از ظرفیتی بیش از حد ظرفیت شان استفاده کنند همیشه راهی را برای بالا بردن ظرفیت شان پیدا می کنند و بیشتر از ظرفیت شان از خود توقع دارند. آنها از آنچه دارند به نحو کارآمدتری استفاده می کنند.

 10) همیشه مشغول، فعال و سازنده هستند. هنگامی که اغلب افراد در حال استراحت هستند آنها برنامه ریزی می کنند و فکر می کنند تا وقتی که کارشان را انجام می دهند استرس کمتری داشته باشند.

 11) خودشان را با افرادی که با آنها هم فکر هستند متحد می کنند. آنها اهمیت و ارزش قسمتی از یک گروه بودن را می دانند.

 12) بلندپرواز هستند و دوست دارند حیرت انگیز باشند. آنها هوشیارانه انتخاب می کنند تا بهترین نوع زندگی را داشته باشند و نمی گذارند زندگی شان اتوماتیک وار سپری شود.

 13) به وضوح و دقیقا می دانند که چه چیزی در زندگی می خواهند و چه نمی خواهند. آنها بهترین واقعیت را دقیقا برای خودشان مجسم و طراحی می کنند به جای اینکه صرفا تماشاگر زندگی باشند.

 14) بیشتر از آنکه تقلید کنند، نوآوری می کنند.

 15) در انجام کارهایشان امروز و فردا نمی کنند و زندگی شان را در انتظار رسیدن بهترین زمان برای انجام کاری از دست نمی دهند.

 16) آنها دانش آموزان مدرسه زندگی هستند و همواره برای یادگیری روی خودشان کار می کنند. آنها از راه های مختلفی مثل تحصیلات آموزشگاهی، دیدن و شنیدن، پرسیدن، خواندن و تجربه کردن یاد می گیرند.

 17) همیشه نیمه پر لیوان را می بینند و توانایی پیدا کردن راه درست را دارند.

 18) دقیقا می دانند که چه کاری باید انجام دهند و زندگی شان را با از شاخه ای به شاخه ای دیگر پریدن از دست نمی دهند.

 19) ریسک های حساب شده ای انجام می دهند؛ ریسک های مالی، احساسی و شغلی.

 20) با مشکلات و چالش هایی که برایشان پیش می آید سریع و تاثیرگذار روبه رو می شوند و هیچ وقت در مقابل مشکلات سرشان را زیر برف نمی کنند. با چالش ها روبه رو می شوند و از آنها برای پیشرفت خودشان بهره می برند.

 21) منتظر قسمت و سرنوشت و شانس نمی مانند تا آینده شان را رقم بزند. آنها بر این باورند که با تعهد و تلاش و فعالیت، بهترین زندگی را برای خودشان می سازند.

 22) وقتی بیشتر مردم کاری نمی کنند؛ آنها مشغول فعالیت هستند. آنها قبل از اینکه مجبور به کاری بشوند، عمل می کنند.

 23) بیشتر از افراد معمولی روی احساسات شان کنترل دارند. آنها همان احساساتی را دارند که ما داریم ولی هیچ گاه برده احساسات شان نمی شوند.

 24) ارتباط گرهای خوبی هستند و روی رابطه ها کار می کنند.

 25) برای زندگی شان برنامه دارند و سعی می کنند برنامه شان را عملی کنند. زندگی آنها از کارهای برنامه ریزی نشده و نتایج اتفاقی عاری است.

 26) در زمانی که بیشتر مردم به هر قیمتی می خواهند از رنج کشیدن و بودن در شرایط سخت اجتناب کنند، افراد موفق قدر و ارزش کار کردن و بودن در شرایط سخت را می فهمند.

 27) ارزش های زندگی شان معلوم است و زندگی شان را روی همان ارزش ها بنا می کنند.

 28) تعادل دارند. وقتی از لحاظ مالی موفق هستند، می دانند که پول و موفقیت مترادف نیستند. آنها می دانند افرادی که فقط از نظر مالی در سطح مطلوبی قرار دارند، موفق نیستند. این در حالی است که خیلی ها خیال می کنند پول همان موفقیت است. ولی آنها دریافته اند که پول هم مثل بقیه چیزها یک وسیله است برای دستیابی به موفقیت.

 29) اهمیت کنترل داشتن روی خود را درک کرده اند. آنها قوی هستند و از اینکه راهی را می روند که کمتر کسی می تواند برود، شاد می شوند.

 30) از خودشان مطمئن هستند و به احساسات ناشی از اینکه کجا زندگی می کنند و چه دارند و چه طور به نظر می رسند، توجهی ندارند.

 31) دست و دل باز و مهربان هستند و از اینکه به دیگران کمک می کنند تا به خواسته هایشان برسند خوشحال می شوند.

 32) متواضع هستند و اشتباهات شان را با خوشحالی می پذیرند و به راحتی عذرخواهی می کنند. آنها از توانایی هایشان خاطر جمع هستند ولی به آن مغرور نمی شوند. آنها خوشحال می شوند که از دیگران بیاموزند و از اینکه به دیگران کمک می کنند تا خوب به نظر برسند بیشتر از کسب افتخارات شخصی شان لذت می برند.

 33) انعطاف پذیر هستند و تغییر را غنیمت می شمارند. وقتی وضعیتی پیش می آید که عادت ها و آسایش روزمره شان را بر هم می زند از آن استقبال می کنند و با آغوش باز وضعیت جدید و ناشناس را می پذیرند.

 34) همیشه سلامت جسمانی خود شان را در وضعیت مطلوبی نگه می دارند و می دانند که بدنشان خانه ای است که در آن زندگی می کنند و به همین خاطر، سلامت جسمانی برای آنها خیلی مهم است.

 35) موتور بزرگ و پرقدرتی دارند. سخت کار می کنند و تنبلی نمی کنند.

 36) همیشه منتظر بازتاب کارهایشان هستند.

 37) با افراد بدذات و غیرموجه نشست و برخاست نمی کنند.

 38) وقت شان و انرژی شان را روی وضعیت هایی که از کنترل شان خارج است صرف نمی کنند.

 39) کلید خاموش روشن دارند. می دانند چگونه استراحت کنند و ریلکس شوند. از زندگی شان لذت می برند و سرگرم می شوند.

 40) آموخته هایشان را تمرین می کنند. درباره تئوری های عجیب و غریب خیالبافی نمی کنند بلکه واقع بینانه زندگی می کنند.




تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

 




تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

 



 




تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

از همان روزی که دستان خضرت قابیل       

 

گشت آلوده به خون حضرت هابیل

از همان روزی که فرزندان (( آدم))

زهرتلخ دشمنی در خونشان جوشید

آدمیت مرد!

گرچه آدم زنده بود!

ازهمان روزی که یوسف را برادرها به

                                      چاه انداختند

از همان روزی که با شلاق وخون ٬ دیوار چین را

                                            ساختند

آدمیت مرده بود .

بعد دنیا هی پراز آدم شدواین آسیاب

گشت وگشت

قرن ها از مرگ آدم هم گذشت

ای دریغ

آدمیت بر نگشت

قرن ما
روزگار مرگ انسانیت است
سینه دنیا ز خوبی ها تهی است
صحبت از آزادگی پاکی مروت ابلهی است
صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست
قرن موسی چمبه هاست
روزگار مرگ انسانیت است
من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر حتی قاتلی بر دار
اشک در چشمان و بغضم در گلوست !
وندرین ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم ؟
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان میکنند
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا !
آنچه این نامردان با جان انسان میکنند
 صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست ! 
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
 در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است .




تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

اشک رازی یست!

لبخند رازی یست!

اشک آن شب لبخند عشقم بود .

قصه نیستم که بگویی

    ناچیزی چنانکه بدانی

                      ناچیزی چنانچه بشنوی

من درد مشترکم!

                            مرا فریاد کن!

درخت با جنگل سخن میگوید

                                         علف باصحرا

                                  ستاره با کهکشان

ومنباتو سخن میگویم ٬ ای دیریافته

دستت را به من بده٬    نامت را به من بگو

قلبت را به من بده       حرفت را به من بگو

با لبان تو برای همه لب ها سخن گفته ام

ودر گورستان تاریک باتو خوانده ام زیبا ترین سرودها را

چرا که مردگان این سال

                             عاشق ترین زندگان بودید.




تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

هیچ غم ،همچون غم نان زاروبیمارم نکرد

 

                        هیچ جرمی چون تهیدستی چنین خوارم نکرد

ارزش انسان ویک جو را برابر کرده اند

                         مشتری را نان طلب کردم خریدارم نکرد

خواهش نان درکجا بوی تحمل میدهد

                          بخت را نازم که قاضی زیور دارم نکرد

ریختم خون برادر تا رها باشم زبند

                          حاکم اندر بند خود بر ناله مختارم نکرد

سالها در خاک وخون جان را سپر کردم ولی

                           آنکه در پشت سپر خوابیده تیمارم نکرد

وای بر حال من و این خواب سنگین، چون رفیق

                           فکر تاراج  مرا  میکرد  و بیدارم  نکرد

حیلتی در کار و من اندرخیال پول نفت

                           هیچکس همچون طمع اینان گرفتارم نکرد

مسجد و سجاده وبغض و دعای زیر لب

                           هیچ تاثیری به حال و رونق کارم نکرد

مست کردار علی بودم، ابو موسی گذشت

                           من نمی دانم چرا تاریخ هشیارم نکرد

چون یزید از دولت هارونیان شد روسپید

                          روی هارون هم سپید،چون مردو بیکارم نکرد 




تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی

 

                                           

                      دردی است در این سینه که همزاد جهان است

 

از دادو وداد آنهمه گفتند ونکردند

 

                      یا رب چقدر فاصله دست و زبان است




تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

بغض سنگینی در گلودارم سه تار من کجاست

                                         هم نشین وهمدم شبهای تار من کجاست ؟

 تابپرسم بازبان سازم از این سرنوشت

                                        همده وهم صحبت فصل بهار من کجاست ؟

  بی وفا بی من به گلگشت بهارش می رود

                                        حرمت مارا چه آمد ٬ اعتبار من کجاست؟

  در کنار خویشتن وقتی نمی بینی مرا

                                          قلب چون سنگش نمی گوید که یار من کجاست ؟

  دستهای مهربانش را چو سرما می گزد

                                          دست گرم و مهربان و بیقرار من کجاست ؟

  رفت ومی میرم زغم زیرا نبودم همرهش

                                         بارالها بد شبی دارم قرار من کجاست ؟

  می روی با بی وفایی نا امیدم می کنی

                                          باز می پرسی دل امید وار من کجاست ؟




تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

از غریبی گرچه لطف آشنایی بهتر است

 

                          قصد آزارم اگر داری جدائی بهتر است

چون بهای عشق را با جان برابرکرده اند

                        باغمت درکنج عزلت بینوایی بهتر است

گرچه بازار محبت خود وفا می پرورد

                       چون وفا بی مشتری شد بی وفایی بهتر است

تا ابد از من نمی آید تمنا وطلب

                       گر کنم چندی قناعت از گدایی بهتر است

نقد دائم خوش نباشد بر مزاج هیچکس

                      بهر خود آئینه بودن ازخود ستایی بهتر است

ازحقیقت گرچه می رنجی ولیکن جان من

                      دشمن روراست ازیار ریاکار بهتراست

دست رد بر سینه ساقی نه از بی حرمتی است

                     پیش بدمستان بد خو پارسایی بهتر است

سرو آزاد مرا تعریف  قامت  می کند

                      لیک آن آزادگی از خود نمائی بهتر است

شرح احوال تورا گفتم به یک دیوانه گفت

                      حفظ دلها جان من از دلربایی بهتر است




تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

تو اي ابليس اي معناي پستي            چه باشد سهم من از كل هستي           چه هستي تا تو باشي مقتدايم

چه داري چيست در دستت برايم       به من گفتي در اين بيغوله خوش باش     بمان كنج قفس اما خَمُش باش

به آب و دانه­اي دل را قويدار               بغير از اين دو با چيزي مشو يار           نگفتي با نياز دل چه سازم

چه سازم با پر و اين بال بازم            هواي آسمان چون مانده در ياد            خموشي به بود يا اينكه فرياد

قفس كي بهتر از اين آسمان است      قفس مردن، فضا روح و روان است      هواي آسمان يعني شگفتي

قفس، ماندن، ز پاي بسته گفتن         فضا يعني رهايي شوق پرواز                قفس يعني سرانجامي چو آغاز

فضا يعني عروجي تا به جايي             فضا يعني از اين ماندن رهايي             قفس آيا چه دارد جز نشستن

دل خود را به يك محدوده بستن        قفس يعني فضايي قور بودن               كمي خوردن كمي بودن، غنودن

فضايي باز مي­خواهم كه بالم              رود بر اوج بر بودن، بيالم                   به جاي آنكه سر بر خاك سايم

جهاني را ببينم زير پايم                    ببينم اندرين دنياي صد رنگ               چه باشد غير آب و ذره­اي رنگ

اگر من همت بالم بلند است               ببينم قيمتش حالا به چند است           ببينم آنكه آدم را فرستاد

زيادش رفته يا دارد مرا ياد                ببينم آنچه او مي­خواهد از من              به روحم بسته يا بر قالب تن

اگر تن بود اين تن و وقف او باد         اگر روحم خرابم يا كه آباد                  اگر روح است منظور خدابم

ببينم او كجا و من كجايم                  ببينم عشق را كي بردم از ياد              كجا؟ كي اين امانت رفته بر باد

ببينم من از اين بودن چه دارم           كه امين گونه مي­آيد به كارم                ببينم فرصتم آيا همين است

اجل در پيش رويم در كمين است       چه باشد مهلتم از بهر بودن                براي عاشقي از دل سرودن

براي آنچه در اين گوي خاكي             مرا راهي كند راهي به پاكي                  بسوي آنكه من جزئي از اويم

نهاده راه روشن پيش رويم                كه من روزي به يمن پاي لنگم             نه با تو بلكه با نفسم بجنگم

بجنگم تا كند قهرت هلاكم                ببيني من ز پستي پاك پاكم                بجنگم تا وكيل كل هستي

مرا جا مي­دهد لبريز مستي                گشايد دست و در آن سينه باز            ببينم چيست طعم خوب پرواز




تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

از پس اين همه رنج
آيا کدام حاصلی در سايه‌سار آسمانت
رسيده‌است، انسان؟
گروهی می‌روند و گروهی می‌آيند
و مانايی، يگانه از آن زمين است.
خورشيد به زادن و رفتن برمی‌گردد
و به نوزادان خويش شتاب می‌کند.


باد از جانب جنوب چرخنده می‌رود.
باد از جانب شمال چرخنده می‌آيد.
باد،
چرخان
چرخان
بر مدار خويش می‌آيد و می‌رود.
نهرها همگان به جانب دريايند
و دريا، درياست.
نهرها می‌آيند و می‌روند.
تکرار به رفتن و رجعت است
و خستگی
چنان چنگ در تمام تن دارد
که مَنَش به هيچ زبانی متکلم نخواهم بود.
نه چشم از نظاره و نه گوش در شنيدن
نه سير و نه مملو
آنچه ببوده، همان و، از شدن، آنچه بخواهد،
همان.
"در زير اين آفتاب، هيچ چيز تازه‌ای نيست."
چيست اينجا، که تازه‌ترش بينی؟
چه پيش از آن باره و اين بار،
چه در تمامی تاريخ، چه در تمامی ادوار.


سخنی هيچ از گذشتگان در دل نيست،
و آيندگان نيز نخواهند دانست.


منم، جامعه، سَرْوَرِ اورشليم.
پذيرفتم که در همه چيز و بر همه چيز
بخواهم و برخيزم و بَشولايم و اين راز خفته را
دريابم.
آه که اين همه رنج از چيست؟
آدميان کيانند؟
و خدای را، چه؟


و ديدم همه افعالی که باطلند.
و ديدم همه رنجهايی که بی‌سود و بی‌سواد،
در پی باد.
کژی را راست نتوان کرد،
و پريشانی را به شمار نتوان آورد.
در خويش نشستم و برخاستم،
که اينک من، حکمت خويش را به غايت افزوده‌ام،
حتی از همگانی که پيش از من، بر اورشليم بوده‌اند.
خدايا!
خدايا!
من همه‌ی اَمانِ دانش و اَندُهم،
باری
چه معجزتی؟
جانب اين همه جهل کجا و، در پی آن همه اندوه
دويدنم از کجا؟
چرا که در کثرت حکمت، کثرت اَندوه است.




تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

مي وزد باد خزان ، سفر ديگري از گل پيش است

                                                   باغ مي ماند وهيچ ،باز از جور زمان درويش است

باغ شرمنده اين دست تهي، برگ وبارش همه زرد

                                      خشك وبي بارو براست ،درد اين د رد  زطا قت بيش است

كودكان سنگ به دست ، فصل در ماندگي وتقه در

                                   در هر باغ زدن فصل خزان ، خصلت مردم كافر كيش است

هر كه در فكر شكم ، باغ رود نا مرد است

                               همچنان گرگي كه در فكر شكم طالب همسفري با ميش است

نكنيد دست دراز شايد ! از جيب كسي دست تهي باز آيد

                                             داغها تازه شود، داغ همدرد كه همچون خويش است

برويد باغ ولي بيل به دست ، ظرف كودي به بغل

                                    و بدانيد كه اين باغ تهي ، شوكتش مرحمتش در پيش است

دين آن باد حرام ، گر نلرزد دلي از فقر كسي

                            اين محا سن چه سپيد وچه سياه به خدا وصل نگردد ريش است




تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

ننالم همچون ني، از من چو دوري

                            كنم همچون قلم ، زين غم صبوري

قلم چون ني ندارد ديده ، كوراست

                             اگرهمجنس ني ، اما صبور است     

اگر بر گوش ني از غم بگويم  

                              گشايد درب  رسوائيي  به  رويم

 بنالد  تا  ابد  از  سوز  آهم

                                   كند با  ناله  هايش  روسياهم

كند  فرجام  كارم   را  تباهي

                                چو مجنونم كند خواهي نخواهي

همان  بهتر  قلم  باشد  بدستم

                                نبيند  دل  به  سوداي  كه  بستم

همان چيزي كه مي گويم بگويد

                                   كه  رسوائي  زگفتارم  نرويد

نبيند ماه و رنگ آسمان را

                                نفهمد درد و اين  اشك روان را

چو بنويسم از آن موي رهايش

                                   نسازد پر جهان را ناله هايش

اگر هم داغدار سرو نازم

                                    نترسم ديگر از افشاي رازم

به پيري گر كنم چندي جواني

                                       نباشد همچو ني فكر تباني

اگر زشت است  رسوايم نسازد

                                      دمي  با  آرزو هايم  بسازد    

بگويد از غمم ،اما به يارم

                              مرا جز دوست ،با عالم چه كارم

خطا كردم  اگر، او همچو قاضي

                                    نگيرد  آبرويم   را  به بازي

اسيرم كرده  گر برق نگاهي

                                كند درمان مرا خواهي نخواهي    




تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

 

دریغ اما...

 که دنیا ٬ آنچنان آبی که  پنداری و

                                            میخواهی

                                            نخواهد شد

وسقف زندگی تا آخر هستی

                                      هماره ابری وغرق غبار حسرتی

                                             بی رخنه خواهدماند

دریغ اما ...

به جرم عاشقی صدها تو و من را

جهان برچوبه سرخ انا لحق ها..

دریغ اما...

زمان چند وچون زندگی طی شد

فقط فرسنگها از راه دراز کوتهش باقیست

و میگویی در این اندک مقام

                                     قدر یک افسوس

چسان غیر خودم باشم

من آن آواز و پرواز پریروزم

که از دیروز تا اکنون

وتا فردای خفتن های بی برخیز

فقط از آرزوئی - کهنه ام  لبریز

                            و آن دیدار آزادیست

                                                            دریغ اما

ویدا فرهودی




تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

عاشقم عاشق دل دیوانه ای دارم بیا

 

                                                 نزگس چشم تورا گلخانه ای دارم بیا

  

ای که چشمانت جهانی را به مستی می کشد

                                                         آرزوی این چنین میخانه ای دارم بیا

غم مخور گر تاب گیسویت پریشان می شود  

                                                         من در این دستان لرزان شانه ای دارم بیا

گر چه می دانم  هوای بام دیگر کرده ای

                                                         در دلی کوچک  برایت خانه ای دارم بیا

زیرسقف آسمان وفرش سرسبز زمین

                                                         در بهاری غرق گل کاشانه ای دارم بیا

هست دستانم تهی از زر ولی مهرتو را

                                                         میخرم٬ من بوسه جانانه ای دارم بیا

غیر چشمانت که گاهی آشنایم میشود

                                                          با دو عالم دیده بیگانه ای دارم بیا

شمع شبهایم اگر باشی برای شعله ات

                                                        پشت این ظاهر نمای پروانه ای دارم بیا

گر هوسناکان به هر راه تو دامی می نهند

                                                       من سر راه تو آب ودانه ای دارم بیا

ساقیا در انتهای نوبت میخانه ات

                                                      زارو مخمورم تهی پیمانه ای دارم بیا

ناظمم بودی وهستی تا ابد تا پای گور

                                                      من در این ره همت مردانه ای دارم بیا

گر شدی چون من تو مشتاق دعای نیمه شب

                                                     من برایت سبحه صد دانه ای دارم بیا




تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

                               

 
 
 
 
توميداني . ولي چون عاشقم كردي
                                                                    من از راز دلم يكبار ديگر باتومي گويم
 
براي ديدن چشمان زيباي تو دلتنگم
                                                                    براي نغمه هاي خنده مست توبيمارم و
دلتنگم براي صبح فردائي كه توبارسفر يكباره ميبندي
وديگر پيش چشمانم نميماني،نمي خندي   ومن پاي دل ديوانه ام راهم
به روياي تو ميبندم    ودردم را  به گوش راز دار شب نميگويم
نميدانم كه آيا من به شادي بي تو ميخندم ؟ ووقتي باز روياي تو مي آيد
در دل را به جرم بي وفائي پيش پاهايش نمي بندم
خدا را وقت رفتن حسرتت راهم ببر زيرا كه دلتنگم وداغ تلخ هجران توراهم
همنشين دل نمي خواهم
                                                    منم من عاشقت آيا نميداني
به پاس اين دل بس مهربانم  
                                                          تا نرفتي
                                                                           سربراهم كن



تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

آنکه مرا به آمدن آفتاب       

 

امید میدهد !

ابله دلسوز ساده ایست که :

نمیداند

نا امیدی سرآغاز

دانائی آدمیست

                                                    سید علی صالحی




تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

خيري از عمر گرانمايه نديديم و گذشت

 

                                      روز آخر شد و جز سايه نديديم و گذشت

                            

خوش نظرگاه غريبي است جهان ليكن حيف

                                      اصل را در پس پيرايه نديديم و گذشت

نردبان هم قد معراج خدا حاصل شد

                                       وندرين چوب الف پايه نديديم و گذشت

دامن آه گرفتم برسم كوي تو ليك

                                         پاي در سلسله را مايه نديديم و گذشت

قسمتم شد دل بي­مايه، سپس شرم حضور

                                          در صف عشق تو همپايه نديديم و گذشت

مهرباني و وفا، دست رفاقت، بخشش

                                          در دل مردم بي­مايه نديديم و گذشت

در جوار دل اگر داشت دلي ميل حضور

                                           ما كه جز طعنه همسايه نديديم و گذشت

مثل ما در فلكم هيچ به دامن نگرفت

                                           اثر از موهبت دايه نديديم و گذشت




تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

در قفس بين من و بين كبوتر فرق نيست

 

                        شعله چون سر مي­كشد يا خشك با تر فرق نيست

بين يك مرد زبون ياوه گوي جان پرست

                         وقت صلح و دوستي با صد دلاور فرق نيست

بي­وفا و باوفا را گر به خواب افتد هوس

                        تا هوس طغيان كند يك بار ديگر فرق نيست

كام جو شور و هوس دارد كه كام تشنه را

                        بين آب جاري و آب سماور فرق نيست

رفته آزادي زكف، از وضع زندانم چه غم

                        جنس قير از آهن و پولاد يا زر فرق نيست

گفته باشم دل به درمان طبيبان دل مبند

                       زخم بر دل را مگو با رخم بر سر فرق نيست

                       

آب و آتش، خار و گل، شهد روان و شوكران

                        بي­وفا يار مرا با يار ديگر فرق نيست؟




تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

اینجا - گاهی - عده ای

 

از هزارهُ گورها بر می خیزد                 

تاما بازماندگان بی دلیل را بگویند

بو،بوی دروغ ،بوی بد دروغ

دنیارا گرفته است !!

شما حواستان باشد - به سایه برگردید - سکوت کنید

در حیرتم

که چرا ؟

خداوند از آفرینش پروانه وشبنم پشیمان است

اما از عقوبت آدمی هرگز!!!!!!      

                                                           

                                                       سید علی صالحی




تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

درپشت چهار چرخه  فرسوده ای٬ کسی

 

خطی نوشته بود :

(( من گشتم ٬ نبود ٬ تودیگر نگرد . نیست))                                

این ایه ملال

در من هزار مرتبه تکرار گشت وگشت ٬

چشمم برای این همه سرگشتگی گریست.

چون دوست در برابر خود مینشاندمش

در عرصه بگوی ومگوی میکشاندمش:

- در جستجوی آب حیاتی؟

                              در بیکران این ظلمات آیا؟

در آرزوی رحم؟ عدالت؟

دنبال عشق؟ دوست؟

ما نیزگشتیم

و آن شیخ با چراغی هی گشت))...

آیا تو نیز چون او٬ انسانت آرزوست؟ 

  ّ گرخسته ای بمان و اگر خواستی بدان

ما را تمام لذت هستی به جستجوست .

پویندگی٬ تمامی معنای زندگیست.

هرگز(( نگرد نیست )) سزاوار مرد نیست ..!




تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

کبر کم کن

کرم خاکی

کبر کم کن

چشم دیدن آفتابت نیست؟

                             میدانم

وگرنه

        کیسه ات از چرک وخونابه آکنده نبود.

دریغ از هیچ

هیچ خاکی پاکیزه

کرم خاکی

توهیچ هم نیستی

از گنداب وتاریکی می گذری

اما سیده ومقورم که:

                         این منم!

ولولیدن ناموزونت را

هنری تازه می پنداری

حیف از کف کفش کهنهّ رهگذری

که بی اعتنا

دملی را که تویی

                  میترکاند 

                             کبر کم کن

                           کرم خاکی




تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

حضرت علی علیه السلام بنابر مشهور، روز سیزدهم ماه رجب، سى سال بعد از عام الفیل، در شهر مكه

معظّمه، در میان كعبه الهى دیده به جهان گشود و با نور طلعتش، جهانى تاریك را روشنائى بخشید.

در اولین مرحله‌اى كه حضرت رسول صلوات الله علیه، قنداقه این نوزاد مبارك را از مادرش تحویل گرفت،

نوزاد با زبان فصیح خواند:

"بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم، قَدْ اَفْلَحَ الْمُؤمِنُونَ الَّذینَ فى صَلوتِهِمْ خاشِعُونَ..." (سوره مؤمنون/ آیه 1) ؛

به نام خداوندى كه بخشنده و مهربان است، همانا آن مؤمنینى كه در هنگام به جا آوردن نماز، خاشع باشند؛

رستگار و سعادتمند خواهند بود.

حضرت محمّد صلّى الله علیه و آله در مقابل، به او فرمود: یا على! بدان كه مؤمنین به وسیله تو رستگار خواهند

شد.

نام: على (نام آن حضرت به عنوان علىّ مرتضى به ترتیب حروف أبجد: 110، 1450 مى‌باشد.)

" سَلام اللهِ علیهِ یَوم وُلِدَ، وَ یَوم استُشهدَ و یَوم یُبعثُ حیّا. "

كنیه: ابوتراب، ابو الائمّه، ابوالحسن و ... .

لقب: امیرالمؤمنین، یعسوب الدّین، یعسوب المؤمنین، قائد الغرُّ المحجَّلین، امام المتّقین، سیّد الاوصیاء،

اسدالله، مرتضى، حیدر، أَنزع، قَضْم، وصىّ، ولىّ و ... .

پدر: عمران عبدمناف معروف به ابوطالب.

مادر: فاطمه بنت اسد، نوه هاشم، اولین زن هاشمیه‌اى كه با مرد هاشمى، ابوطالب ازدواج كرد؛

و چون در پرورش حضرت رسول دخالت داشت، حضرت او را به عنوان مادر خطاب مى‌نمود.

نسبت امام على بن ابى طالب، با سى واسطه همانند رسول گرامى اسلام، به حضرت آدم صلوات الله

علیهم مى‌رسد.

نقش انگشتر: حضرت داراى چهار انگشتر بوده است، كه بر هر كدام نقش مخصوصى حكّ شده بود.

دربان آن حضرت را سلمان فارسى و قنبر نام برده‌اند.

اولین كسى كه به نبوت حضرت رسول صلی الله علیه و آله آورد، على علیه السلام بود، كه در سن هفت

سالگى با آن حضرت نماز جماعت خواند.

آن بزرگوار در تمام جنگ‌هاى زمان حضرت رسول غیر از جنگ تبوك، مشاركت داشت و بیشترین

پیروزى‌ها به دست برومند و تواناى آن حضرت نصیب اسلام و مسلمین گردید.

طبق نقل ابن عساكر: جنگ بدر توسط امام على علیه السلام در سن 20 سالگى به نفع اسلام و مسلمین

به پایان رسید و نیز مكه توسط حضرتش در سن 28 سالگى فتح گردید.

 

جنگ جمل در ماه جمادی الثّانى، سال 36 هجرى قمرى، با ناكثین، به سركردگى عایشه، طلحه و زبیر، اتفاق افتاد. [مطابق با آذر ماه، سال 35 شمسى.]

جنگ صفین در ماه ذى الحجه، سال 36 هجرى قمرى، با مارقین، به سركردگى معاویه، رخ داد.

 [مطابق با خرداد ماه، سال 36 شمسى.]

جنگ نهروان در سال 38 هجرى قمرى [مطابق با اردیبهشت ماه، سال 37 شمسى.]، با قاسطین،

به سركردگى خوارج واقع شد؛ و ایشان حدود چهل هزار نفر بودند، كه با نصایح حضرت دوازده هزار نفر

آنها توبه كردند و فقط 9 نفرشان از معركه گریختند؛ و مابقى كشته شدند و از مسلمین نیز تعداد 9 نفر

شهید گشت.

و به طور كلى آن حضرت هفتاد و دو مرحله جنگ و مبارزه با مخالفان و دشمنان داشته است.

[آمار مذكور طبق جمع بندى صاحب كتاب ارشاد القلوب دیلمى، صفحه 219 مى‌باشد.]

حضرت در مناسبت‌هاى مكرّر و مختلف، توسط پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله به عنوان

اولین جانشین و خلیفه تعیین و معرفى گردید.

حرم حضرت علی علیه السلام

و در نهایت، پس از حجّة الوداع، روز هیجدهم ذى الحجّة، سال نهم قمرى [مطابق با دهم فروردین ماه،

سال دهم شمسى.]، حضرت در محلى به نام غدیر خم بین مكه و مدینه به طور رسمى مطرح و منصوب

به ولایت و خلافت شد.

ولى به علت‌هایى، خلافت ظاهرى به دست دیگران افتاد، تا آن كه در سال 35 هجرى، پس از قتل عثمان

مردم با حضرت على علیه السلام بیعت كردند و این بیعت پنج سال به طول انجامید.

 

آن حضرت در اجراى حقّ و عدالت و قانون، و طرفدارى و حمایت از مظلومان و محرومان، همچنین مبارزه با بى‌ عدالتى و برخورد با ظالمان و چپاولگران، قاطع و سختگیر بود.

و احادیث بسیارى در شأن و عظمت آن امام مظلوم وارد شده است.

در مدت عمر شریف حضرت بین محدّثین و مورّخین اختلاف است؛ ولى مشهور 63 سال گفته‌اند، كه

33 سال همزمان با پیغمبر اسلام صلّى الله علیه و آله 10 سال قبل از بعثت، 13 سال در مكه و 10 سال

در مدینه بود و سى سال هم پس از رحلت آن حضرت با تحمل سختى‌ها و مصائب جانكاه به سر برد.

مدت امامت و خلافت واقعى آن امام علیه السلام، كه بلافاصله پس از رحلت حضرت رسول صلّى الله علیه و آله

شروع شد، سى سال به طول انجامید؛ و خلافت ظاهرى و واقعى كه پس از قتل عثمان شروع گردید،

تنها پنج سال بوده است.

در تعداد فرزندان آن حضرت نیز بین محدّثین و مورّخین اختلاف است، لیكن سیّد محسن امین

[ أعیان الشیعه: ج 1، ص 327. ] تعداد اولاد امام على علیه السلام را 33 نفر پسر و دختر نام برده است.

شهادت و محلّ دفن: حضرت در سال چهلّم هجرى [مطابق با یازدهم بهمن ماه، سال 39 شمسى]،

صبح جمعه، نوزدهم ماه رمضان، در محراب عبادتِ مسجد كوفه كه یكى از چهار مسجد معروف و عظیم

القدر است توسّط عبدالرّحمن بن ملجم مرادى؛ و ترغیب زنى به نام قطّامه، به وسیله شمشیر زهراگین

ترور شد؛ و شب 21 همان ماه به فیض عُظْماى شهادت نایل گردید.

میسّر نگردد به كَس این سعادت                                 به كعبه ولادت، به مسجد شهادت

به كعبه ولادت، به مسجد شهادت                               به كعبه ولادت، به مسجد شهادت

و پیكر مطهّر و مقدس آن حضرت در نجف اشرف، كنار حضرت آدم و نوح علیهم السلام دفن گردید؛

و قبر آن حضرت توسط حضرت نوح علیه السلام تهیه و آماده شده بود.

نماز آن حضرت چهار ركعت است: در هر ركعت پس از قرائت سوره حمد، پنجاه مرتبه سوره توحید

خوانده مى‌شود.

و بعد از سلام نماز، تسبیح حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها، گفته مى‌شود و سپس خواسته‌هاى

مشروع خود را از درگاه خداوند سبحان تقاضا نماید.

 

منابع:

ناسخ التّواریخ، دلائل الامامة طبرى، مناقب ابن شهر آشوب، بحارالانوار، إحقاق الحقّ، كشف الغمّة،

إعلام الورى طبرسى، انساب الاشراف، عیون المعجزات شیخ حسین عبد الوهّاب، تهذیب الاحكام

شیخ طوسى، مجموعه نفیسه، تاریخ اهل البیت، تذكرة الخواصّ، الفصول المهمّة و ... .]

امام على علیه السلام در تمام دوران عمر پر بركتش، بر جمیع علوم و فنون ظاهرى و باطنى

آشنا و مسلط بود.

معجزات و كرامات بى شمارى از آن امام مظلوم، "چه در زمان حیات و چه پس از آن" واقع

و صادر گردید، كه اكثر دانشمندان شیعه و سنى و بلكه دانشمندان دیگر مذاهب در كتاب‌هاى

مختلف خود ذكر كرده‌اند.

 

پس از رحلت حضرت رسول صلّى الله علیه و آله جنگ‌هائى بر علیه اسلام و بر علیه آن حضرت

توسط منافقین و مخالفین به وقوع پیوست، كه مهم‌ترین آنها سه جنگ به نام‌هاى: جمل، صفّین

و نهروان مى‌باشد.

 




تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

زندگانی حضرت محمد (ص)

رسول خدا دریکی از بزرگترین خاندان های عرب یعنی بنی هاشم بدنیا آمده است زیرا طایفه بنی هاشم

 از بزرگترین شاخه های طایفه قریش بودند وقریش نیزازبزرگترین طایفه های عرب وبلند مرتبه ترین آنان بودند .

پیامبر (ص) یتیم بزرگ شد زیرا دوماهه درشکم مادر بود  که پدزش عبدالله فوت نمود. ودرشش سالگی نیز

مادرش آمنه فوت کرد  وپیامبر خدا دردوران بچگی مزه تلخ محروم بودن از مهر ومحبت پدر ومادری محروم شد

  بعد ازفوت مادرپیامبر عبدالمطلب پدربزرگ محمد سرپرستی اورا به عهده گرفت درسن هشت سالگی پیامبر

عبدالمطلب نیز فوت نمود وبعد ازاو عموی پیامبر ابوطالب سرپرست اوشد تا اوبزرگ ونیرومند گردید .

 رسول خدا ۴ سال اول زندگیش رادرصحرا ودرمیان خانواده بنی سعد سپری نمود که صحرا نشینی باعث

شدتا  دارای جسمی قوی بدنی سالم وزبانی فصیح شودو در کودکی اسب سواری رابه خوبی یاد بگیرد.

اودر اوایل جوانی گوسفندان مردم مکه را چوپانی می کرد وازآنان دستمزد می گرفت ودر ۲۵ سالگی با

اموال ودارایی های خدیجه مشغول تجارت شد.

رسول خدا پیش ازآنکه به پیامبری مبعوث گردند دوبار به شهرهای بصری در منطقه شام سفرکرده است

بار اول دردوازده سالگی به همراه عمویش ابوطالب جهت تجارت به شهر بصری سفر کرد وبار دوم درسن

۲۵ سالگی بااموال خدیجه جهت تجارت به این شهر رفت.

محمد(ص) در غار حرا

چند سال پیش ازبعثت پیامبر خداوند علاقه به خلوت وگوشه نشینی رادردل آن حضرت قرار داده بود ایشان

درهرسال درماه مبارک رمضان درغار حرا به عبادت خداوند وتکر درنعمت های بزرگ الهی می پرداخت.

حضرت همین کار را ادامه داد تا درهمان غار وحی فرستاده وقرآن برپیامبر نازل گردید.

بعثت پیامبر(ص)

وقتی پیامبر چهل سال راتمام کرد وحی برایشان نازل گردید؛ (ام المومنین) عایشه رضی الله عنها

چگونگی نازل شدن وحی رااینچنین بیان می کند او می گوید: اولین مرحله نازل شدن وحی بررسول

خدا خوابهای راست وصالح بود پیامبر هرخوابی راکه می دید نتیجه آن مانند روشن صبح آشکار می گردید

او سپس به خلوت وکناره نشینی علاقمند شد وشبهای پشت سرهم درغار حرا خلوتنمود ودرآنجا

مشغول عبادت خداوند بودتا درآن غار وحی برایشان نازل شد و جبرئیل نزد او آمد گفت بخوان محمد

گفت خواندن نمی دانم  جبرئیل او را گفت وچنان فشارش داد که پیامبر ناراحت شد باز رهایش کرد وگفت :

بخوان . باز هم محمد گفت خواندن نمی دانم . جبرئیل تاسه نوبت اورا گرفت وفشار داد ودربار سوم گفت :

« ‌اقرا باسم ربک الذی خلق »

رسول خدا درحالی که ترسیده بود وبدنش می لرزید به خانه خدیجه برگشت وگفت : مرا بپوشانید؛ ایشان

رابا پارچه ای پوشاندند تا ترسش برطرف شد سپس واقعه رابرای خدیجه بیان کرد او گفت : ازخویش

می ترسم ؛ خدیجه گفت نه نترس به خدا سوگند خداوند هرگز تورا نمی آزارد ؛ زیرا تو صله رحم انجام

می دهی روزی کسب می کنی مهمان نواز هستی ودرانجام کارهای حق کمک می کنی.

اولین کسانی که به پیامبر (ص) ایمان آوردند:

اولین کسانی که به پیامبر ایمان آورد ند از زنان همسرش خدیجه بود پازکودکان علی ابن ابی طالب که

ده سال داشت ایمان آورد  واز مردان ابوبکر صدیق به رسالت آن حضرت ایمان آوردند.

پیامبر به مدت سه سال محرمانه کسانی را که به عقل وخرد آنان اطمینان داشت به دین اسلام دعوت

کرد تا جمعی از مردان صاحب عقل وخرد مسلمان شدند.

پس ازآنکه تعداد مسلمانان نزدیک به سی نفر رسید خداوند به پیامبر دستور داد تامردم را آشکارا به

دین اسلام دعوت نمایند واز این مرحله بود که بت پرستان ومشرکان شروع به آزار واذیت مسلمانان نمودند.

هجرت به حبشه

پس ازعلنی شدن دعوت پیامبر مشرکان به آزار واذیت  مسلمانان پرداختند بطوریکه بعضی ازیاران

پیامبر زیر شکنجه های کفار شهید شدند وبعضی دیگر نابینا ومجروح شدند ولی آنان برعقیده خویش

ثابت ماندند . مشرکین چون استقامت مسلمانان رادیدند  تصمیم گرفتند که باپیامبر صلح کنند وبه آن

 حضرت گفتند : هرچه مال وثروت از ما درخواست کنی به تو می دهیم وتورا پادشاه خود می کنیم 

بشرط اینکه ازتبلیغ این دین دست بردارید اما آن حضرت فرمودند : به خدا قسم اگر آفتاب رادر دست

راست وماه رادردست چپ من بگذارند ازدعوت خود دست برنمی دارم تا ماموریت خود راانجام دهم یا

دراین راه کشته شوم.

با زیاد شدن آزار اذیت مشرکین نسبت به مسلمانان پیامبر دستور دادند: از مکه بیرون روید وبه حبشه

هجرت کنید که درآنجا پادشاهی عادل حکومت می کند و درآن سرزمین برکسی ظلم نمی شود تا

خداوند برای شما گشایشی حاصل کند.

هجرت به مدینه

خبر مسلمان شدن  تعداد زیادی از مردم مدینه به گوش قریش رسید وآنان آذیت وآزارشان رانسبت به

مسلمانان شدیدتر کردند به همین خاطر رسول خدا به مسلمانان دستور داد تا به مدینه هجرت کنند 

مسلمانان بطور محرمانه به مدینه هجرت نمودند  ولی عمربن خطاب (رض) آشکارا هجرت کرد اواعلام

نمود که می خواهد به مدینه هجرت کند به آنان گفت : کسی که می خواهد مادرش به عزایش بنشیند

فردا دراین وادی سرراه من قرار بگیردولی کسی جرات نداشت که درراه او حاضر شود.

وقتی مشرکین قریش فهمیدند که مسلمانان در مدینه در عزت وآرامش بسر می برند  درمحلی بنام

دارالندوه  جلسه ای تشکیل دادند  آنان تصمیم گرفتند که شخص پیامبر را به قتل برسانند گفتند درهر

طایفه ای جوانی نیرومند انتخاب شود وباهم محمد رابکشند تا خون درمیان طایفه ها تقسیم شود 

جوانان انتخاب شده در کنار درخانه آن حضرت کمین گرفتند تا شب هجرت ایشان رابکشند اما رسول

خدا آن شب در بسترش نخوابید و وحضرت علی درجای او خوابید و وقتی مشرکان به خانه پیامبر هجوم

بردند دیدند که حضرت علی دربستر پیامبر خوابیده است.

آری پیامبر خانه اش را ترک نمود ولی کسانی که درکمین بودند تا ایشان را به شهادت برسانند آن حضرت

را ندیدند رسول خدا به خانه ابوبکر(رض) رفت  ابوبکر ازپیش دوشتر رابرای سواری خود وپیامبر آماده کرده

بودآنان بسوی مدینه حرکت کردند وابوبکر (رض) مردی را برای راهنمایی اجاره گرفت .

نجات پیامبر از قتل برای قریش قیامتی شد آنها از راه مکه به مدینه به دنبال حضرت محمد وابوبکر رفتند

اما آنها رانیافتند سپس  با رد پایابان خبره از راه یمن تا غار ثور رفتند و دردو غار ماندند  بعضی گفتند شاید

محمد ورفیقش در این غار باشند اما بعضی دیگر گفتند مگر نمی بینید که عنکبوت در غار راتنیده وکبوتران

درآنجا لانه ساخته وتخم گذاشته اند همه اینها دلیل براین است که کسی مدتها داخل غار نشده است.

بعد از آن واقعه عظیم وتاریخی در غار ثور رسول خدا درراه مدینه وارد روستای قبا شد ودر آنجا اولین مسجد

دراسلام را بنا نمود سپس به مسیرش ادامه داد وهنگام فرارسیدن نماز جمعه ایشان وارد قبیله بنی سالم

بن عوف شدند ودرآنجا مسجدی ساختند واولین نماز جمعه رادرآنجا اقامه نمودند.

جنگهای پیامبر:

هرجنگی که پیامبر درآن شخصا حضور داشته اند را غزوه می نامند

وهر جنگی که بدون حضور شخصی پیامبر بود سریه نام دارد

تعداد غزوات پیامبر  ۲۶ غزوه است وتعداد سریه های پیامبر ۳۸  سریه است

از میان غزوات یازده غزوه ازهمه مشهورترند که عبارتند از: غزوه بدر ؛ غزوه احد ؛ غزوه بنی نضیر  ؛

غزوه احزاب ؛ غزوه بنی قریظه ؛ غزوه حدیبیه ؛ غزوه خیبر ؛ غزوه تبوک ؛ غزوه فتح مکه ؛ غزوه حنین ؛

و غزوه تبوک رانام  برد  درمورد چگونگی اتفاق این غزوات به کتاب زندگانی حضرت محمد وخلفای راشدین

تالیف مصطفی السباعی چاپ انتشارات کردستان مراجعه شود.

پیامبر درسال دهم هجری  ودرسن ۶۳ سالگی دارفانی راوداع گفته وبه دیار باقی شتافتند.        




تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

mohr-payambar.jpg

 

سال‌هاست که تصویری به عنوان تصویر نوجوانی رسول خدا (ص) در ایران انتشار می‌یابد. بسیاری از مردم

در عین نشان دادن علاقه شان به این تصویر، این پرسش را مطرح می‌کنند که تصویر یاد شده از کجا آمده است؟

شنیده شده است که کسانی در پاسخ می‌گویند این تصویری است که بحیرای راهب در سفری که حضرت به

همراه عمویش ابوطالب به شام داشت، آن را کشیده است. اما در واقع درستی این پاسخ در معرض تردید قرار دارد.

مقاله زیر کوششی است برای بازشناسی منبع اصلی این تصویر. نویسنده استدلالهای خاص خود را دارد و تلاش

کرده تا نشان دهد اصل این تصویر از کجا آمده است. شاید باب بحث در این باره همچنان باز باشد. عنوان اصلی

مقاله چنین است :The Story of PictureShiite Depictions of MuhammadPierree Centlivre & Micheline Centlivres-Demont

در مجلهISIM Review 17Spring 2006pp. 18-19
شیعیان ایران سابقه دیرینه‌ای در به تصویر کشیدن اعضای خاندان حضرت محمد(ص) و خود ایشان دارند. از اواخر دهه نود،

پوسترهای پرفروشی منقش به تصویر حضرت محمد(ص) در ایران چاپ شده است که در آنها حضرت محمد به صورت

جوانی خوش‌چهره تصویر گردیده است. این پوسترها امروزه با استفاده از فن آوریهای روز و ابزارها و تکنیکهای مختلف

تولید می‌گردند. با وجود این، ساختار تصاویر هنوز سنتی هستند، پس زمینه آنها رنگ ساده‌ای دارد و رنگها به سادگی

در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند. به علاوه، این تصاویر همواره خصوصیات و صفاتی دارند که تمایز آنها را از دیگر عکسها آسان

می‌سازد، به عنوان مثال شمشیر دو لبه حضرت علی(ع). اما تصویری که در اینجا بدان خواهیم پرداخت، اساسا با تصاویر

قبلی متفاوت است: این تصویر نوجوانی خوش‌قیافه با چشمانی لطیف و چهره‌ای دلنشین را نشان می‌دهد که تا حد

زیادی یادآور نقاشیهای اواخر رنسانس است، به خصوص تصاویر نوجوانانی که توسط « کاراواجیو » کشیده شده، همچون

« پسری با سبد میوه » (رم، گالری بورقس) و یا « پدر جان تمهید دهنده » ( موزه کاپیتال). همان نرمی مخمل‌شکل گونه‌ها،

همان دهان نیمه باز و همان نگاه نوازش‌گر. هرچند نسخ متفاوتی از این تصویر وجود دارد، اما همه آنها صورتی جوان را نشان

می‌دهند که اغلب در زیر آنها نوشته شده محمد رسول الله و یا حتی اطلاعات دقیق‌تری درباره دوره‌ای از زندگی محمد(ص)

که این عکس بدان متعلق است و حتی منبع عکس داده شده است.یک اکتشاف جالبدر سال 2004، در حین بازدید از یک

نمایشگاه عکس مختص به دو عکاس لهنرت و لاندارک ، تصادفا موفق به کشف ریشه این پوستر ایرانی شدیم و آن عکسی

بود که لهنرت بین سالهای 1904 و 1906 در تونس گرفته بود، و سپس در اوایل دهه بیست به صورت کارت پستال چاپ

و توزیع شده بود.« رادولف فارانتز لهنرت » ـ 1878 – 1948 ـ که اهل جمهوری چک امروزی بود، در سال 1904 به

همراه « ارنست هاینریش لاندارک » ـ 1878 – 1966 ـ آلمانی به تونس آمد، اولی به عنوان عکاس و دومی به عنوان

ناشر و مدیر. از آنجایی که لهنرت در سال پیش از آن اقامتی کوتاه در تونس داشت، علاقه زیادی به مناظر طبیعی

و ساکنان آنجا پیدا کرده بود. شرکت این دو به صورت تخصصی به چاپ تصاویر از مناظر زیبا در تونس و مصر می‌پرداخت

و هزاران عکس و کارت‌پستال از این مناطق چاپ نمود.به گزارش کتابخانه تاریخ اسلام و ایران، لهنرت که در موسسه

 هنرهای گرافیکی وین تحصیل کرده بود، روابطی با اعضای جنش « پیکچرالیسم » که عکاسی را به عنوان اثر هنری

می‌دانستند، داشت. عکسهای لهنرت نه تنها بیابان، تپه‌های شن روان، بازارها و مناطق محلی تونس را نشان

می‌داد، بلکه شامل تصاویری از پسران و دختران نابالغ جوان بود که سنی بین کودکی و نوجوانی و چهره‌ای بین زن

و مرد داشتند. این تصاویر معمولا مطابق سلیقه مشتریان اروپایی تهیه شده بود که تصویری وسوسه انگیز و وهم‌آمیز از

شرق داشتند. لهنرت بدون شک در تهیه عکسها از این مساله استفاده نموده، ولی نبوغ قابل توجهی نیز به خرج داده است.

عکسهای او به صورت چاپ نقره ای، گراورسازی شده و چهاررنگ چاپ شده است. اکثر این کارت پستالها از سال 1920 در آلمان

چاپ شده و در مصر پخش شده است.چاپ‌ها و متن‌های منطبقهیچ شکی نیست که کارت پستال نشان داده شده

در شکل 1، که براساس شماره گذاری شرکت آنها، شماره 106 است و به عنوان مدل پوسترهای ایرانی مورد استفاده

قرار گرفته است. به علاوه، نام کارت پستال شماره 106 محمد است، که این خود به تنهایی می‌تواند نشان دهد که چرا

تصویرگران ایرانی آنرا به عنوان مدلی از حضرت محمد(ص) انتخاب نموده‌اند. بدون شک، همه نسخ موجود از این عکس،

همه از عکس شماره 106 الگوبرداری کرده‌اند با این تفاوت که نسخ اولیه به عکس اصلی شبیه ترند. بدین ترتیب، لهنرت

ناخواسته در قلب یک اسطوره قرار گرفته است.سوال درباره ارتباط بین توصیف مرسوم از چهره پیامبر و چهره جوان تونسی،

هنوز بدون پاسخ مانده است. تصویر نمایشگر چهره یک نوجوان خندان است، با دهانی نیمه باز، عمامه‌ای بر سر و گل

یاسمنی بر گوش. همین چهره در کارت پستالهای دیگری و تحت عناوین دیگری از قبیل احمد، جوان عرب و غیره تصویر

شده است.کشف مسیری که باعث گردیده تصاویر چاپ شده در دهه بیست به دست ناشران تهران و قم در دهه نود برسد،

برای ما ممکن نبوده است. اما این سوال وجود دارد که چه چیزی باعث شده که ناشران ایرانی شباهتی بین پیامبر

اسلامی در سنین نوجوانی و تصویر یک جوان تونسی بیابند؟قبل از جنگ جهانی اول، تصویر محمد در مجله نشنال

جئوگرافی در ژانویه سال 1914 و تحت مقاله‌ای با عنوان اینجا و آنجا در شمال آفریقا چاپ شد که زیر آن نوشته شده

بود عربی با یک گل. در دهه بیست، کارت پستالهای تونسی این دو عکاس بین سربازان فرانسوی در شمال آفریقا بسیار

محبوب بود. در دهه‌های هشتاد و نود، کتب متعددی شامل عکس این نوجوان چاپ شد، ولی اغلب آنها عنوانی غیر از

محمد به عکس داده‌اند.در نسخ ایرانی فعلی، اصلاحاتی روی تصویر انجام شده و از فریبندگی چهره نوجوان چیزهایی

نگه داشته شده است ولی از زیبایی جذاب آن کاسته شده است. شانه سمت چپ اندکی با پارچه پوشانده شده است

و دهان و چشمها اندکی اصلاح شده است. به طور کلی می‌توان گفت که هنرمندان ایرانی سعی کرده‌اند جنبه‌های زیبا

پسندانه تصویر را کاهش دهند و تصویر را از حالت جذاب خارج نموده، به آن زیبایی مقدسی ببخشند.عنوان یکی از

پوسترها (تصویر 2) این است: تصویر روحانی حضرت محمد، در سن 18 سالگی درهمراهی عمویش در یک سفر

تجاری از مکه به دمشق. به علاوه ادعا شده است که این تصویر توسط یک کشیش مسیحی کشیده شده و تصویر اصلی

 آن در موزه رم قرار دارد.ریشه مسیحی؟همانطور که پیش از این نیز گفته شد، برخی از نوشته‌ها برای این اثر ریشه‌ای

مسیحی قائلند، و نه یک ریشه اسلامی که این مساله مسلمانان را از گناه نگاه به صورت پیامبر و یا تصویرگری چهره وی،

مبری می‌سازد. به علاوه، این موید این مطلب است که مسیحیان حضرت محمد [ص] را در همان سنین کودکی به

عنوان شخصیتی الهی پذیرفته اند. این داستان از یک کشیش مسیحی کاتولیک یا ارتدکس به نام بحیرا صحبت می‌کند

که بر اساس داستان، در حین گشت و گذار حضرت در سوریه وی را براساس نشانه پیامبری بین شانه‌هایش بازشناخته است.

پیامبر آینده باید می‌گفته است : «هنگامی که من به آسمان و ستاره‌ها می‌نگرم خود را بالاتر از ستاره‌ها می‌یابم».

به همین دلیل است که در بعضی عکسها ستاره‌هایی در پس زمینه عکس دیده می‌شود.هرچند که هیچ توصیفی

درباره چهره حضرت محمد(ص) در نوجوانی وجود ندارد، ولی توصیفاتی از چهره وی در بزرگسالی گفته شده است :

گفته شده که وی پوستی سفید داشته، چشمانی سیاه، گونه‌هایی صاف، ابروان پرپشت و کمان‌گونه. دنداندهای

مرتب و مویشان کمی موجدار بوده است. این خصوصیات در مورد نوجوان تصویر شده در پوسترهای ایرانی دیده

می‌شود. در حقیقت این تصویری از یک تصویر و نمایشی از یک نمایش است. به عبارت دیگر، تصویرگران ایرانی

مدلی از حضرت محمد(ص) را انتخاب کرده‌اند که نمایانگر زیبایی، جوانی و توازن است.




تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

 

بهار

 

 

نوروز یکی از کهن‌ترین جشن‌های به جا مانده از دوران باستان است. خاستگاه نوروز در ایران باستان است و

 

 هنوز مردم مناطق مختلف فلات ایران نوروز را جشن می‌گیرند. زمان برگزاری نوروز، در آغاز فصل بهار است.

 نوروز در ایران و افغانستان آغاز سال نو محسوب می‌شود و در برخی دیگر از کشورها تعطیل رسمی است.

بنا به پیشنهاد جمهوری آذربایجان  ،مجمع عمومی سازمان ملل در نشست ۴ اسفند ۱۳۸۸ (۲۳ فوریه ۲۰۱۰)

 ۲۱ ماه مارس را به‌عنوان روز جهانی عید نوروز، با ریشهٔ ایرانی به‌رسمیت شناخت و آن را در تقویم خود جای داد.

 در متن به تصویب رسیده در مجمع عمومی سازمان ملل، نوروز، جشنی با ریشه ایرانی که قدمتی بیش از ۳ هزار

 سال دارد و امروزه بیش از ۳۰۰ میلیون نفر آن را جشن می‌گیرند توصیف شده‌است.

پیش از آن در تاریخ ۸ مهر ۱۳۸۸ خورشیدی، نوروز توسط سازمان علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد، به

 عنوان میراث غیر ملموس جهانی، به ثبت جهانی رسیده‌بود. در ۷ فروردین ۱۳۸۹ نخستین دورهٔ

 جشن جهانی نوروز در تهران برگزار شد و این شهر به عنوان «دبیرخانهٔ نوروز» شناخته شد.

زمان نوروز

جشن نوروز از لحظه اعتدال بهاری آغاز می‌شود. در دانش ستاره‌شناسی، اعتدال بهار

 یا اعتدال ربیعی در نیم‌کره شمالی زمین به لحظه‌ای گفته می‌شود که خورشید از صفحه

 استوای زمین می گذرد و به سوی شمال آسمان می‌رود. این لحظه، لحظه اول برج حمل

نامیده می‌شود، و در تقویم هجری خورشیدی با نخستین روز (هرمز روز یا اورمزد روز)

از ماه فروردین برابر است. نوروز در تقویم میلادی با ۲۱ یا ۲۲ مارس مطابقت دارد.

در کشورهايی مانند ایران و افغانستان که تقويم هجری شمسي به کار برده می‌شود،

 نوروز، روز آغاز سال نو است. اما در کشورهای آسیای میانه و قفقاز، تقويم میلادی متداول

 است و نوروز به عنوان آغاز فصل بهار جشن گرفته می‌شود و روز آغاز سال محسوب نمی‌شود.

واژهٔ نوروز

واژه نوروز یک اسم مرکب است که از ترکیب دو واژهٔ فارسی «نو» و «روز» به وجود آمده است.

 این نام در دو معنی به‌کار می‌رود:

۱) نوروز عام: روز آغاز اعتدال بهاری و آغاز سال نو
۲) نوروز خاص: روز ششم فروردین با نام «روز خرداد»

ایرانیان باستان از نوروز به عنوان ناوا سرِدا یعنی سال نو یاد می‌کردند. مردمان ایرانی

 آسیای میانه نیز در زمان سغدیان و خوارزمشاهیان، نوروز را نوسارد و نوسارجی به معنای

 سال نو می‌نامیدند.

نوروز در زمان سلسله هخامنشیان

نگاره مراسم پیشکش هدایا به پادشاه ایران در تخت جمشید. برخی از پژوهشگران، این مراسم را به نوروز مربوط می‌دانند.

کوروش دوم بنیان‌گذار هخامنشیان، نوروز را در سال ۵۳۸ قبل از میلاد،

 جشن ملی اعلام کرد. وی در این روز برنامه‌هایی برای ترفیع سربازان،

پاکسازی مکان‌های همگانی و خانه‌های شخصی و بخشش محکومان اجرا می‌نمود.

 این آیین‌ها در زمان دیگر پادشاهان هخامنشی نیز برگزار می‌شده است. در زمان داریوش یکم،

 مراسم نوروز در تخت جمشید برگزار می‌شد. البته در سنگ‌نوشته‌های به‌جا مانده از دوران

هخامنشیان، به‌طور مستقیم اشاره‌ای به برگزاری نوروز نشده است. اما بررسی ها بر روی

 این سنگ‌نوشته‌ها نشان می‌دهد که مردم در دوران هخامنشیان با جشن‌های نوروز آشنا

بوده‌اند، و هخامنشیان نوروز را با شکوه و بزرگی جشن می‌گرفته‌اند. شواهد نشان می‌دهد

 داریوش اول هخامنشی، به مناسبت نوروز در سال ۴۱۶ قبل از میلاد سکه‌ای از جنس

 طلا ضرب نمود که در یک سوی آن سربازی در حال تیراندازی نشان داده شده است.

در دوران هخامنشی، جشن نوروز در بازه‌ای زمانی میان ۲۱ اسفند تا ۱۹ اردیبهشت برگزار

 می‌شده است.

نوروز در زمان اشکانیان و ساسانیان

در زمان اشکانیان و ساسانیان نیز نوروز گرامی داشته می‌شد. در این دوران، جشن‌های

 متعددی در طول یک سال برگزار می‌شد که مهمترین آنها نوروز و مهرگان بوده است.

برگزاری جشن نوروز در دوران ساسانیان چند روز (دست کم شش روز) طول می‌کشید

 و به دو دوره نوروز کوچک و نوروز بزرگ تقسیم می‌شد. نوروز کوچک یا نوروز عامه پنج روز

 بود و از یکم تا پنجم فروردین گرامی داشته می‌شد و روز ششم فروردین (خردادروز)،

 جشن نوروز بزرگ یا نوروز خاصه برپا می‌شد. در هر یک از روزهای نوروز عامه، طبقه‌ای

 از طبقات مردم (دهقانان، روحانیان، سپاهیان، پیشه‌وران و اشراف) به دیدار شاه می‌آمدند

 و شاه به سخنان آنها گوش می‌داد و برای حل مشکلات آنها دستور صادر می‌کرد.

 در روز ششم، شاه حق طبقات گوناگون مردم را ادا کرده بود و در این روز، تنها نزدیکان

 شاه به حضور وی می‌آمدند.

شواهدی وجود دارد که در دوران ساسانی سال‌های کبیسه رعایت نمی‌شده‌است.

بنابراین نوروز هر چهار سال، یک روز از موعد اصلی خود (آغاز برج حمل) عقب می‌ماند

 و درنتیجه زمان نوروز در این دوران همواره ثابت نبوده و در فصل های گوناگون سال جاری

 بوده است.

اردشیر بابکان، بنیان گذار سلسله ساسانیان، در سال ۲۳۰ میلادی از دولت روم که از وی

 شکست خورده بود، خواست که نوروز را در این کشور به رسمیت بشناسند. این درخواست

 مورد پذیرش سنای روم قرار گرفت و نوروز در قلمرو روم به Lupercal معروف شد.

در دوران ساسانیان، ۲۵ روز پیش از آغاز بهار، در دوازده ستون که از خشت خام برپا

 می‌کردند، انواع حبوبات و غلات (برنج، گندم، جو، نخود، ارزن، و لوبیا) را می‌کاشتند و

 تا روز شانزدهم فروردین آنها را جمع نمی‌کردند. هر کدام از این گیاهان که بارورتر شود،

در آن سال محصول بهتری خواهد داد. در این دوران همچنین متداول بود که در بامداد نوروز،

 مردم به یکدیگر آب بپاشند. از زمان هرمز اول مرسوم شد که مردم در شب نوروز آتش روشن نمایند.

[ همچنین از زمان هرمز دوم، رسم دادن سکه در نوروز به‌عنوان عیدی متداول شد.

نوروز پس از اسلام

نقشی از جشن چهارشنبه سوری در عمارت چهل ستون

از برگزاری آیین‌های نوروز در زمان امویان نشانه‌ای در دست نیست و در زمان عباسیان

نیز به نظر می‌رسد که خلفا گاهی برای پذیرش هدایای مردمی، از نوروز استقبال می‌کرده‌اند.

 با روی کار آمدن سلسله‌های سامانیان و آل بویه، جشن نوروز با گستردگی بیشتری برگزار ‌شد.

در دوران سلجوقیان، به دستور جلال‌الدین ملک‌شاه سلجوقی تعدادی از ستاره شناسان ایرانی

 از جمله خیام برای بهترسازی گاهشمار ایرانی گرد هم آمدند. این گروه، نوروز را در یکم بهار قرار

 دادند و جایگاه آن را ثابت نمودند.بر اساس این گاهشمار که به تقویم جلالی معروف شد،

 برای ثابت ماندن نوروز در آغاز بهار، مقرر شد که هر چهار سال یک‌بار، تعداد روزهای سال را

(به‌جای ۳۶۵ روز)، برابر با ۳۶۶ روز در نظر بگیرند. طبق این قاعده، می‌بایست پس از انجام این

 کار در ۷ دوره، در دوره هشتم، به جای سال چهارم، بر سال پنجم یک روز بیفزایند.

 این گاهشمار از سال ۳۹۲ هجری آغاز شد.

نوروز در دوران صفویان نیز برگزار می‌شد. در سال ۱۵۹۷ میلادی، شاه عباس صفوی مراسم

نوروز را در عمارت نقش جهان اصفهان برگزار نمود و این شهر را پایتخت همیشگی ایران اعلام

نوروز از دیدگاه اسلام و تشیع

 

در اسلام و به ویژهٔ آیین تشیع به نوروز به عنوان روزی خجسته نگاه شده است و

بر گرامی داشتن آن تأکید شده است. از دیدگاه شیعه، نوروز روز ظهور امام زمان است.

در حدیثی از امام صادق آمده است:

«روز نوروز همان روزی است که خداوند در آن از بندگانش پیمان گرفت که او را پرستش
 
 کنند و هیچ چیزى را شریک او ندانند و این که به پیامبران و اولیایش ایمان بیاورند و آن
 
 نخستین روزی است که خورشید در آن طلوع کرده، و بادهاى باردار کننده در آن وزیده
 
 است و گلها و شکوفه‌هاى زمین آفریده شده است. و آن روزیست که کشتى نوح(ع)
 
 به کوه جودى قرار گرفت. و آن روزى است که در آن قومى که از ترس مرگ از خانه‌هاى
 
 خود بیرون آمدند و آنها هزارها نفر بودند پس خداوند آنها را بمیراند و سپس آنها را در این
 
 روز زنده کرد. و آن روزیست که جبرئیل بر پیامبر (ص) فرود آمد. و آن همان روزیست که
 
 ابراهیم(ع) بتهاى قوم خود را شکست. و آن همان روزیست که پیغمبر خدا، امیرالمومنین
 
 على(ع) را بر دوش خود سوار کرد تا بتهاى قریش را از بالاى خانه خدا به پائین انداخت
 
 و آنها را خرد کرد...»

 




تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین

بودا لقبی است که در مذهب بودایی به هر کسی که به «روشنی» (بودهی) رسیده باشد

 

 اطلاق می‌شود گرچه از آن بیشتر برای اشاره به سیذارتا گوتاما بودا، بنیانگذار مذهب

بودایی استفاده می‌شود.سيذارتا گوتاما ساكياموني برترين فرزانه تاريخ معنويت و مشهور

 ترين درون انگار و به عبارتي تاثير گذارترين عارف تاريخ تا به امروز است.طريقت بودا

 و آيين هاي منصوب به او از جمله ذن پويا ترين و پيشرو ترين طريقت زنده جهان است .

واژه بودا یعنی بیدار شده یا به عبارت دیگر، کسی که به روشنی رسیده‌است[۱].

در بسیاری از منابع وقتی صحبت از «بودا» می‌شود منظور همان «گوتاما بودا»، بنیانگذار

مذهب بودایی است و همین به این باور غلط که منظور از لفظ «بودا» تنها همان «گوتاما بودا»

 است دامن زده‌است. اما به باور بوداییان، بسیاری دیگر نیز به «مقام بودایی» رسیده‌اند.

پرونده:Mahayanabuddha.jpg

خلاصه زندگی بودا

در سال ۵۶۳ قبل از میلاد مسیح در یک شب مهتابی در وایساکها در

 سرزمین پادشاهی کاپیلاواستو شاهزاده سادهودانا و همسرش ماهامایا در

 بیشه سلطنتی لومبینی در زیر درخت Sal صاحب پسری شدند. در روز پنجم

 تولد نوزاد سیدهارتها نامیده شد و در روز هفتم عمر مادرش به پایان رسید.

 خواهر کوچکتر ماهامایا به نام پراجابتی گاتامی این کودک را مانند مادری

 دلسوز پرورش داد.در سالهای آموزش شاهزاده سیدهارتها آموزش¬های اولیه

 لازم و جنگاوری را تعلیم دید، اما اطرافیان معمولا او در افکار عمیق مشاهده

 می‌کردند – افکاری راجع به درد و رنج انسان¬ها. او مخالف بهره برداری

انسان¬ها از یکدیگر، نابرابری، فقر، خشونت و طبقه بندی مردم جامعه بود.

 او در سن شانزده سالگی با شاهزاده خانمی بسیار زیبا به نام یاشودهارا،

دختر پادشاه دوادها ازدواج کرد. سیدهارتها بیست و نه ساله بود که صاحب

پسری زیبا به نام رادهولا شد واین واقعه را به عنوان دلبستگی جدیدی به

 این زندگی مادی تفسیر کرد. او قصر، پدر ومادرش، همسر زیبا و نوزادش

 را به جستجوی راهی برای نجات بشریت از چرخه رنج و عذاب را ترک کرد.

 با این تفکر که تحمل ریاضت‏های سخت و طاقت فرسا موجب مرگ او

 خواهد شد دوستانش را ترک کرد و در کناره شرقی رود نیرانجانا ساکن شد.

 در این مکان بود که ساجاتا دختر کدخدای دهکده سنانی به او شیربرنج

 تعارف کرد. بعد از پذیرش غذای ساجاتا سیدارتها به سمت دیگر رودخانه

 در جنگل اورولا رفت و دربعد از ظهر همان روز بر روی سبزه¬ در زیر

 درخت انجیر و رو به سمت شرق نشست. او که عزم خود را برای رسیدن

 به حقیقت جزم کرده بود جنگ خود علیه مارا شیطانی که عهد کرده بود مانع

 رسیدن او به حقیقت شود آغاز نمود. بعد از رسیدن به روشن بینی بودا هفت

 هفته دیگر را در هفت مکان مختلف پیرامون درخت ماهابودهی پرداخت به

 منظور استفاده از این دستاورد بزرگ برای زندگی انسانی و عدم تولد مجدد

 در این دنیا پرداخت.آنچه نيروانا را از ساير تجارب شخصيت هاي معنوي

 تاريخ متمايز مي کند فقدان الوهيت و عدم استفاده از امور الهي و عدم تکيه

 بر الهيات و ماوراءالطبيعه در رسيدن به نيروانا از جانب بوداست.بودا ملحد

 نبود اما در راه رسيدن به حقيقت کار هستي کاملا به الهيات و ماوراءالصبيعه

 بي اعتنا بود و نيروانا حاصل کوشش يک انسان بدون هيچ کمک و مساعدت

 نيروهاي الهي و ماورايي است .کشف بودا حاوي اين حقيقت است که آرامش

 و رهايي و آگاهي ابتدا در کنترل ذهن او نهفته است نه هيچ شرط بيروني ديگر

 و رهايي و آرامش کامل در "اينجا و اکنون" يافتني است نه در يک قلمرو دور

 دست يا وضعيتي آسماني و الهي فراتر از موجوديت فعلي او


[ویرایش] اولین خطابه بودا بعد از روشن بینی

بودا تصمیم گرفت که دانش جدیدی که به آن دست یافته بود را با مردم به اشتراک

 بگذارد تا آنها نیز بتوانند چرخه زندگی و مرگ را تحت تسلط خود در آورند.

 او ابتدا می خواست دانش جدید را با استادانش در میان بگذارد ولی متوجه شد

 که دو استاد او دیگر در قید حیات نیستند. او برای انتقال این دانش دوستانش را

 در نظر گرفت و به محل اقامت آنها ،ایزیپاتانا ، رفت. وقتی که پنج دوست بودا

 او را دیدند تصمیم گرفتند که به او اعتنا نکنند چون می پنداشتند دلیل ترک

 اسکتیک گوتاما این بوده که از راه و روش زندگی مقدس خسته شده و تسلیم شده‌است.

 ولی آنها نتوانستند درخشندگی حضور او را نادیده بگیرند. آن شب شبی با ماه

 کامل در ماه جولای بود. در پارک آهو در ایزیپاتانا، بودا اولین خطابه خود

 را پس از روشن بینی ایراد کرد. این اولین خطابه دهاماچاکا نامیده شده‌است.

 دهاماچاکا به معنی بر پایی آگاهی است. اگرچه گاهی از آن به عنوان چرخ

 حقیقت یاد می‌کنند. یکی از دوستان بودا به نام کُندانا بعد از شنیدن اولین خطابه

 بودا به اولین مرحله از پیشرفت معنوی به نام سوتاپاتی رسید.

( این مرحله اولین مرحله از تقدس است و و اگر کسی به آن برسد

 او راابا عنوان« وارد شده به جریان» می نامند و قادر خواهد بود

حداکثر تا هفت تولد دیگر از چرخه مرگ و زندگی خارج شود.)

این خطابه به علت اولین خطابه بودن و در بر داشتن افکار بودا در

 خصوص حقایقی ناب و نشان دادن « راه میانی» از ارزش زیادی

 برخوردار است. «راه میانی» راهی بود که بودا پیمود تا به روشن

 بینی دست یابد. او ثروت و قدرت زیاد خود به عنوان یک شاهزاده و

 ریاضت کشیدن و شکنجه دادن خود با محروم کردن بدن از نیازهای

 اساسی را رها کرد و در عوض «راه میانی» را برگزید. او به نیازهای

 بدنش به جای خواسته‌های ذهنش توجه نمود. این «راه میانی» که او را

 در خروج از رنج و عذاب یاری نمود در اولین خطابه بودا در هشت

 نکته ارائه شده‌است:

۱. درک صحیح

۲. تفکر صحیح

۳. صحبت صحیح

۴. فعالیت صحیح

۵. امرار معاش صحیح

۶. تلاش صحیح

۷. اندیشه صحیح

۸. تمرکز صحیح


پیروی از این هشت نکته باعث فهمیدن چهار حقیقتی می‌شود که باعث

 خروج انسان از چرخه مرگ و زندگی و رسیدن به نیروانا می‌گردد.




تاریخ: 22 / 2 / 1389برچسب:,
ارسال توسط امین